حالا چرا
آمـدی جـانـم بـه قــربـانـــت ولــی حـالا چــــرا
بــی وفـــا حـــالا کـه من افتــادم از پــــا چـــرا
سنگدل این زودتر می خــواسـتـی حـالا چــــرا
عمر ما را مهلت امروز و فـردای تـو نـیـسـت
مــن کــه یـک امـــروز مـهمان توام فردا چـرا
نــازنــیــنــا مــا بــه نـــاز تــو جـوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کــن بـا مـــــا چــرا
وه کـه بــا ایــن عـمـرهای کـوته بی اعــــتبــار
این همه غافل شدن از چون مـنی شـــیدا چــرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیـر افــکنــده بود
این هـمه غافل شدن از چـون مــنـی شیـدا چـرا
ای شب هـجران که یک دم درتوچشم من نخفت
ایـن قدر بـا بــخـت خـواب آلود مـن لا لا چـــرا
آسمان چون جمع مشـتـاقـان پریـــشــان مـی کند
در شگــفتم من نـمی پـاشــد ز هـــم دنـیـا چـــرا
درخـزان هـجــر گــل ای بــلـبــل طبـع حـزیـن
خامــشی شــرط وفـاداری بـود غـــوغـا چــــرا
شــهریارا بــی حبــیب خود نــمی کردی ســفــر
ایـن سـفــر راه قــیـامـت می روی تنــها چــــرا
سیمرغ چیست ؟
سیمُرغ
نام آورترین چهره ی اسطوره ای-افسانهای ایرانی است. او نقش مهمـی در داستان های شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند اسـت و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را می پرورد و همواره او را زیر بـال خویش پشتیبــانی میکند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویـین تن یاری میرســانــد و... جز در شاهنامه دیگر چامه سرایان پارسیگوی نیز سیمـــرغ را چهره? داســتان خـــــود قرار دادهاند. از آن دستهاست منطق الطیر عطار نیشابوری.ادامه مطلب...